من دلم روشن است ...به تمام اتفاقاتِ خوب در راه مانده...

دکتر احمدیانپور

1393/8/6 8:20
نویسنده : وحیده
339 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صبح مریم دوستم اومد دنبالم رفتیم خونشون که بعد از ظهر باهم بریم درمانگاه شهرداری پیش خانم دکتر احمدیانپور...خواهرش هم اونجا بود یه جور آش لری درست کرده بود جاتون خالی!چشمک

عصر رفتیم دکتر و بعدش مریم گفت خونه نریم بریم یه کم بگردیم... ماشین رو برداشت رفتیم بیرون آبمیوه خوردیم و اومدیم خونه... قرار شد من شب اونجا بمونم چون بابا میخواست خونه مامان بزرگ بخوابه...

فاطمه زنگ زد تبریک گفت خیلی خوشحال بووود.عمه نفیسه بهش خبر داده بود محبت بعدش هم با عمه افسانه صحبت کردم خیلی خوشحال بوود

بابا هم به مامان بزرگ گفت.مامان بزرگ زنگ زد خیلی میخندید و خوشحال بود

شب هم هیئت پسر عموش رفتیم قیمه خوردیمخندونک ساعت 2:30 خوابیدیم! از پا افتادم

فرداش برگشتم خونه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)